همه او

وقتی همه اوست، من چه گوید؟!

همه او

وقتی همه اوست، من چه گوید؟!

همه او

بسم الله الرحمن الرحیم

اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان بازگرد

یازهراجانم

پیوندهای روزانه

حالا بگو قیمت چند؟!

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۱۰ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم درس می‌دادم که دیدم شور حسینی گرفته و به سینه می‌زند و به تبعیت از او در آن سوی کلاس، عده‌ای شورِ او را گرفته‌اند و با حسین حسین به سینه می‌زنند.

از روز اولی که وارد کلاس شده بودم، آشنایی چهره‌اش ذهنم را مشغول کرده بود.

تا این حالتش را دیدم، ناخودآگاه یاد هیئت حسین جان افتادم، یک‌باره گفتم: آهااااااااان شما واسه هیئت حسین‌جانی؟!

گفت: آره

تمام بچه‌هایی که تمام محوطه‌ی هیئت را میان سخنرانی آقا سید دنبال هم می‌کنند و تو مجبوری تمام قد گوش شوی تا بشنوی را در ذهنم مرور کردم ولی باز حافظه‌ام به یاری‌ام نیامد.

خواستم کمی آرام بگیرد و از ترس شکایت به مادر هم که شده کمی سرجایش بنشیند و به درس توجه کند، گفتم خب پس، باشه، مامانو تو هیئت می‌بینم دیگه!

دوباره گرمِ کارم شدم، یک‌باره وسطِ جست‌وخیزهایش انگاری صاعقه‌ای به حافظه‌ام اصابت کرد، درس را رها کردم و گفتم ببینم شما اسمت چی بود؟

یک آن انگاری دنیا را روی سرم آوار کردند وقتی چیزی را که مطمئن بودم خواهم شنید، شنیدم.

مجتبی اسدی!


برزخی بین خوشحالی و غم

برزخی بین شکرانه‌ی خادمِ یک فرزندِ شهید بودن و غصه‌ی اخمی که به خاطر شیطنت‌های معنادارش روانه‌ی قلبش کرده بودم ناخواسته!

حلالم کن مجتبی جان!

کاش لایق این انتخاب بوده باشم!


نیستی و جایت خیلی خالی است!

نیستی و رفته‌ای که کربلایی شوی!

گفته بودی که نایبم خواهی بود و مطمئنم که یادت نخواهد رفت!


#شهید_حجت_اسدی

#مدافع_حرم

#مداح

#هیئت_حسین_جان

یازهراجانم

  • همه او

نظرات  (۱)

عجیب بود من در دلم یک ساعت قبل از خواندن این متن برایش فاتحه ای خواندم واو را به داوری کشاندم ،چون میدانستم اورا که هر گز ندیدم ،در مدرسه همیشه از اول صبح تا لحظه آخر حضور دارد .گله های امروزم را به او گفتم اگر او بود حتما حرمتها را میدانست .ادب را میفهمید دوستی را درک میکرد .تویی که هرگز ندیدمت چقدر جای تو در مدرسه خالیست.کاش بودی ،غیبت نبود.کاش بودی کدورت نبود.کاش بودی در مدرسه صفا بود امروز دلم شکست چون آرامشم برای همه سوال شد
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم
عجیب نیست!!
هیچ چیز عجیب نیست!
هیچ چیز!
عجیب نیست وقتی او را هرگز ندیده‌ای و فقط نامش را شنیده‌ای، فقط حالش را میان مداحی‌های هیئت حسرت برده‌ای، تو و خانواده‌ات را به شام غریبانش دعوت می‌کند!
هیچ ... بماند!
عجیب نیست وقتی سرکلاس مستأصل شده‌ای، صبح قبل از رفتن به مدرسه تصویرش را روی دیوار که می‌بینی، عاجزانه متوسلِ یک تسبیح صلوات می‌شوی هدیه به روحش که خودش به دادت برسد، حالا که این رسالت سنگین روی دوشت آمده، به دادت برسد، به دادت برسد که شانه‌های تو خیلی ناتوان‌تر از به مقصد رساندن این بار است!
و او می‌رسد!
عجیب حال من است که نمی‌دانم کجای این دنیای خاکی قرار گرفته‌ام!
عجیب عجب من است!
کبر من است!
هیجانات نفسانی و خانه‌برانداز من است!

و اما دلی که می‌شکند، طلای ناب است که باید در دست گرفت و به پیشگاه "او" به شفاعتِ برد!
دل شکسته تنها و تنها جای "او"ست!
گفت: 
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

یازهراجانم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی