منم باید برم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد از اتمام حفظ هر سوره، یک کلیپ.
قول دادهای و الوعده وفا!
امروز نوبت پخش کلیپ است و تو نگرانی!
نگرانِ ....
- کلیپی ساخته بودی و در آن تصویری که نماد شیطان باشد را گنجانده بودی. روز بعد آمد و گفت خانوم اجازه! ما اون تصویر رو دیدیم خیلی ترسیدیم!
- پسرک اخمویی را گذاشته بودی برای فردی که رفتار زشتی از او سر زده و پیش خودت گفتی او هم یک پسر بچه است مثل خودشان و اخم کرده و اینجوری متوجه میشوند کار بد خوب نیست و این پسر اخمو نماد آدم بدهاست!
روز بعد آمد و یک لنگه پا دم در نگهت داشت، قدت را با قدش یکسان کردی تا ببینی چه میخواهد بگوید!
خانوم اجازه! ما اون پسره رو که دیدیم دیشب نتونستیم بخوابیم و خیلی ترسیدیم!!
دلت لرزید که چه میخواستیم چه شد؟!
برداشتی بهجای تمام تصاویر مربوط به آیات یک تصویر زمینهی تکراری گذاشتی. صدای همهشان درآمد. تمام شوقشان برای اتمام حفظ و دیدن کلیپش همین تصاویر مربوط به آیات بود و حالا یک تصویر تکراری برای همهی آیات؟!!
آمدی و از قضیهی دور زدن استفاده کردی و بهجای پاک کردن مسئله سعی در حل مسئله نمودی!
سوره، سورهی همزه بود و 6 آیه از 9 آیه آتش بود و جهنم!!
توکل کردی و گذاشتی!
اما این بار آمادهشان کردی که آتشی که گفته بودم را یادتان هست؟ یادتان هست گفتم جای چه کسانی آنجاست؟
دستشان را تا موازات چشمانت بالا میبرند و خداراشکر در نمیآورندشان از حدقه و رحم میکنند.
بله خانوم، آدم بدا، آمریکاییها، داعشیها!
تو که به مقصودت رسیدهای، باز موعظه را از سر میگیری و میپری بالای منبر!
بله پس هر وقت رسیدیم به آیات جهنم، کلی ذوق کنید و بگویید اوخجون که اینها در این آتش خواهند سوخت.
------
یکی از کلاسها:
کلیپ را گذاشتهای و دارد به آیات مورد نظر نزدیک میشود، همینکه آتش را میبینند، دسته جمعی شروع میکنند اوخ جون، اوخ جون، اوخ جون!
میشود قضیهی درست کردن ابرو و کور کردن چشم!
عجبا!!!! بچهها دیگر نگفتم وسط قرآن بلند بلند بگویید! گفتم در دلتان ذوق بفرمایید!!!! خلاصه دوباره کلیپ را میگذاری و روز از نو روزی از نو!!
کلاس دیگر:
مشغول خوراکی و تعارف و دست و دلبازی و خساست و .... اصلا انگار نه انگار ... هیچ بگذریم، در پست آینده مفصل توضیح داده خواهد شد إنشاءالله!
کلاس دیگر:
تصاویر را میبینند و محو تصاویرند و حرکت خاصی از خودشان نشان نمیدهند. بعد از پخش کلیپ هوای سوریه میگیردشان و یکی یکی رجز میخوانند!
تو که دنبال بهانهای تا وفات بانو را به عزا بنشینی و از طرفی کینه به دل داری از تکفیریهای پست و داغ حرم بر دل، درس را بیخیال میشوی و منم باید برم را که یادآور میشوی، یکباره دم میگیرند و سینهزنان از جایشان بلند میشوند!
بالای میزش رفته و باشور دارد سینه میزند، داد میزند خانوم، دیگه امشب میریم بلیط میگیریم و میریم سوریه!
میخندی و اشاره میکنی بیا پایین!
یکباره از پشت سر میآید و کاپشنش را درمیآورد و دست به جلیقه که میبرد میخندی و میگویی چه میکنی و حالش را که میبینی به حال خودش میگذاریاش و کلاس درس هیئتی تمامعیار میشود و محو تماشای عاشقانهی کودکانهشان آرام میگیری!
خدایا شکرت!
یازهراجانم
- ۹۵/۱۰/۲۰