درس پس دادن!
بسم الله الرحمن الرحیم
زنگ که خورد داشتم میرفتم خونه، سر پلهها دیدمش، صداش کردم، قدم رو با قدش یکی کردم و گفتم: آقا امیرعلی! چرا سر کلاس شلوغ میکنی؟ چرا یه کاری میکنی که من عصبانی بشم و دعوات کنم؟
سرشو از شرمندگی انداخته بود پایین.
گفتم: تو چشای من نگاه کن!
سوالم رو دوباره تکرار کردم و باز چیزی نگفت و فقط سرش رو تکون داد!
گفتم: مگه دستت خودت نیست؟ دست خودت نیست از جات بلند میشی؟
سرشو انداخت بالا و گفت: دست خودم نیست!
با تعجب گفتم: چی؟!!!! دست خودت نیست؟!
یهو به حرف اومد!
گفت: نه خانم دست خودم نیست و خم شد زد به پاش و گفت: خانم پامون دست خودمون نیست! دست خداست!!!!!!
من که اصلا انتظارشو نداشتم زدم زیر خنده.
اون بیتوجه به خندهی من با دست سرشو نشون داد و گفت: خانم! عقلمون هم دست خودمون نیست دست خداست!
لااله الا الله!
داشت درسایی که بهش داده بودم رو اینجا استفاده به نفع میکرد!
منم خندم گرفت و بهش گفتم: برو!
یازهراجانم
- ۹۶/۰۸/۱۹