بزرگیِ کودکی
بسم الله الرحمن الرحیم
از آنجا که گاهی زیرزیرکی آبی میخورند یا تغذیهشان را دولپی تا سر برمیگردانی تا حلقشان فرومیبرند و بعد بیهیچ حرکتی خیره به تو میمانند، اجازه میدهی که موقع پخش کلیپ هرچه میخواهند بخورند!
اینجا دیگر زنگ سوم و چهارم نیست که تقریبا همهشان خوراکی داشته باشند، زنگ زنگ آخر است و خیلیها دخل خوراکیهایشان را آوردهاند.
سه چهار نفری با ذوق از کیفشان میوه، آب یا خوردنیای درمیآورند، باقی بیکار به تماشا مینشینند و جا میخوری و میمانی بین چه کنم چه نکنم که میگویی نمیخواهد چیزی بخورید که صدای اعتراضشان از چشمان و ابروهای گره خوردهشان درمیآید.
چارهای نمیماند جز توسل به آیهی شریفهی «وَ تَواصَوا بِالمَرحَمَةِ»1، خب بچهها اونایی که خوردنی دارند اگر دوست دارند به کسانیکه ندارند هم تعارف کنند.
آقامحمدجواد تهماندهی آجیلش را دور میگرداند و علیآقا هم مویز و انجیر ماندهی ته ظرفش را و آقا سیدپارسا موزش را به دستت میدهد تا تقسیم کنی و آقا امیررضا هم سیبش را.
میان این دستودلبازیها یکباره بلند میشود و از آقا ابوالفضل پفیلا میخواهد. داری نگاه میکنی و شاهد ماوقعی که میبینی آقاابوالفضل دستش را عقب میکشد و بهسراغ کیفش میرود. حواست پرت بچهها میشود و یادت میرود و بعد برمیگردی وساطت کنی شاید تعارفی کند و دوستش یکی دوتا پفیلا بردارد، که با لبخند ناز و خوشگلش میگوید خانوم یه دونه بازنشده داشتیم دادیم بهش و او را میبینی که پفیلا را باز کرده و دارد با لذت میخورد.
کیف میکنی از اینهمه دست و دلبازی بزرگانهشان!!
خدایا ممنون به خاطر ایــــــــــــــــــــــــــــــن همه کیف!!!!
یازهراجانم
- ۹۵/۱۰/۲۱